پچ پچهای چندتا رفیق |
یادش بخیر. اون روزی که من(فسقلی) و قلقلی و مامان جان رفتیم برای زیارت آخر... از صحن اسماعیل طلایی وارد شدیم. زیارت خوندیم و کنار سقاخونه ی اسماعیل طلا ایستادیم برای عکس یادگاری، از اونجا رفتیم توو صحن ایوون طلا، از همون ایوون طلا رفتیم داخل رواق، ایستادیم مقابل ضریح آقا امام رضا(ع) و از همون دور یه سلام دادیم و زیارت مختصری خوندیم. صبح اول وقت بود، وقتی برگشتیم توو صحن ایون طلا، دعای عهد داشت توو صحن پخش میشد. همگی رفتیم دم درب خروجی، در آستانه ی درب خروجی صحن ایستادیم و دعای عهد رو آرووم زمزمه کردیم....... چه صفایی داشت. چه حالی میداد... اللهم الرزقنا .... [ یکشنبه 92/11/27 ] [ 3:39 عصر ] [ فسقلی ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |